گاهی اوقات برخی رفتارها خشمگینم میکند، برای تسکین عصبانیتم تنها یک جمله آرامم میکرد: «اگر تو هم مانند او رفتار کنی مثل او هستی!»
آرام شدنم لحظهای بود، بعد از ترک محل هجوم افکار و اوهام به ذهنم چنگ میانداختند و چوب توبیخ بر سرم میزدند که چرا جوابش را ندادم! اگر این بار نیش و کنایه و بیاحترامی دیدم حتما پاسخ میدهم!
اما باز هم مراعات حالش را میکردم یا به خودم میگفتم: بزرگتر است دیگر! تو کوتاه بیا!
این کشمکش بین اوهام و وجدان بدجور نفس گیرم کردهبود، تا اینکه در اولین جلسه از کلاس فلسفه خداشناسی شرکت کردم! و چه خوش اقبال بودم که استاد قبل از شروع درس، بحثی اخلاقی را پیش کشید که پاسخ به نفس من بود…
“اگر رفتار و برخورد کسی متناسب با شخصیت شما نبود، اگر نیش و کنایه هایشان خارج از حوصله شما بود، در مقابل رفتارشان صبر کنید و با این دید نگاه کنید که شاید او پلهای باشد برای پرورش روح شما، برای رسیدن به خدا و رسیدن به کمال، و این یک امتحان بندگی است. در این حالت است که نفس در حضور خدا آرام میگیرد و دیگر خشمگین نمیشود…”
تنها معادلهای که جوابگوی نفس شد… آتش با آتش خاموش نمیشود…
موضوع: "بدون موضوع"
آتشسوزی افکار
ارسال شده در بدون موضوع کلیدواژه ها: آتشسوزی افکار, بندگی, خداشناسی, رشد معنوی
دلتنگیهایم آغشته به توست
در کجای قلبم منزل گزیدهای که آدرس را گم کردهام و مانند طفلی که مادرش را گم کرده آواره کوچهها شدهام.
یادت هست قدیم “دوستت دارم” را به زبان میآوردم و “عاشقت هستم” را میگفتم اما الان دیگر هیچ نمیگویم، نه اینکه از دوست داشتنت کم شده باشد، نه!
سرودن آن دوست داشتن ها و هجر عاشقی برایم تلکیف آور شد و مشتاقم کرد که رضایت را از نگاهت بچینم و قلبم را با نگاهت جان دهم.
حالا دیگر مدتهاست تلاش میکنم دوست داشتنت را دستهجمعی و یکصدا و بلند فریاد بزنم…
تا تمام قلبها فقط برای تو بتپد نه غیر تو.
یادت هست، همیشه آرزوهایم را برایت آغشته به دلتنگی هایم مینوشتم؟! ابتدا و انتهای آرزوهایم دیدار تو بود یادت هست!
خدایا تکههای قلبم همانطور که در خون غلتانند نام تورا میخوانند
این غیاثک السریع…
من نیز به نامهی تو نیازمندم از همان نامههای ابوحمزهثمالی…
لٙجٙائی اِلٙی الایمانِ بِتٙوحیدِکٙ، ویٙقیٖنی بِمٙعرِفٙتِکٙ مِنیٖ اٙن لٙا رٙبٙ لیٖ غٙیرُکٙ، ولٰااِلٰهٙالٰااٙنتٙ، وٙحدٙکٙ لاشٙریٖکٙ لٙکٙ.
دوست دارم به اندازه عمری که در این دنیای فانی به من بخشیدی، عمری به من عطا کنی تا بنشینم و تمام لحظات نگاهت کنم و تو مشغول کارهایت باشی، جبران تمام نگاههای که به من داشتی و من مشغول کار خودم بودم و سرگرم روزمرگی هایم و از یادت غافل شدم و هروقت دلم میگرفت در خانهات را میزدم اما باز تو با تمام وجود در را به رویم باز میکردی و در آغوش میکشیدی و پناهم میدادی، اشکم را با دستان پر مهرت پاک و بخشیده شدنم را آهسته در گوشم زمزمه می کردی و قلب مرده و ناامیدم را دوباره به زندگی برمی گردانندی.
من نیز دوست دارم برایت خدایی کنم خدایی که در توانم نیست میدانم! پس کمکم کن تا راه و رسم بندگی را آن طور که خودت میپسندی بیاموزم و به طرف تو گام بردارم.
چه هستم من ای پروردگارم و چیست اهمیت من؟
ما اٙنا یارٙبِ وٙ ماٰخٙطٙریٖ…
یا
اٙعوذبک یا رب علی نفسی و دینی و مالی…
ارسال شده در بدون موضوع کلیدواژه ها: بخشش, بندگی, خدا, دلتنگیهایم آغشته به توست, روح عبادت, قلب, مفاتیح الجنان, نامه, همنوا با ابوحمزه ثمالی, همنوا باابوحمزه
ماهی ناامید
ماهی در خشکی نمیتواند زنده بماند و زندگی کند و نفس بکشد و ما انسانها نیز به امیدها زنده هستیم و زندگی میکنیم اگر این امیدهامان کورسو شود دیگر زندگی بامردگی برایمان یکیست اگر امید نداشته باشیم .
دیگر توان زنده ماندن و زندگی کردن را نداریم و چشم امیدمان به
مٙناهِل الرٙجاءِ اِلٙیکٙ مُترٙعٙةً
ارسال شده در بدون موضوع کلیدواژه ها: دعانوشت, دعای ابو حمزه ثمالی, مفاتیح الجنان, همنوا باابوحمزه
خرید جایگاه اجتماعی با چک سی میلیونی
وارد یک فروشگاه زنجیرهای میشوم که چندماه بیشتر از افتتاحش نگذشته است.
طبقههای زیبا، پراز اجناس مختلف از پفک تا شیر و گلاب و اسباب بازی.
در کنار هر قفسه خانمی ایستاده که در مورد محصولات درون قفسهها توضیح میدهد و در انتخاب به من کمک میکرد.
در دلم گفتم چقدر خوب که بیشتر کارکنانش خانم هستند و جو را برای امثال من مهیا میکند که به راحتی انتخاب کنم، نمیدانم در کجای بحث بود که از خانم فروشنده پرسیدم شما چگونه در اینجا مشغول به کار شدید؟
مقنعهی سورمهای رنگش را با دو دستش مرتب کرد با دوتا نیم سرفه صدایش را صاف کرد و گفت؛ خیلی سخت، اول باید سابقه کار میآوردیم بعد از اینکه در مصاحبهشان قبول شدیم از ما خواستند که یک چک سی میلیون تومانی بیاورید، هنوز کلامش قطع نشده بود با تعجب گفتم: چک آوردید!؟
گفت: بله
سوالات گوناگونی ازش پرسیدم و گفتم؛ پس حتما بیمه و مزایای بیشتری به شما تعلق میگیرد.
گفت: نه، اصلا ما استخدام و به عنوان رسمی نیستیم و بیمه هم نداریم و قرار دادمان به صورت یکساله هست و این چک ۳۰میلیون تومانی هم بابت ضمانتی که در این یکسال اجازه نداریم شغلمان را رها کنیم و در همه صورت در پستمان حاضر شویم.
پرسیدم از ساعت چند بر سرکار میآیید؟
گفت: ما دو شیفیت داریم هفتهای از ساعت ۷/۳۰دقیقه صبح تا ۱۵/۳۰بعد از ظهر و هفتهای از ساعت۱۵/۳۰ دقیقه تا ۱۲شب، که حتی سر پستمان اجازه نشستن هم نداریم و تمام مدت باید بایستیم برای ماهیانه ۵۰۰هزارتومان .
با چرخش چشمانم، نگاهی به سرتاپای خانم کردم و پرسیدم این مقدار حقوق برای جامعه کنونی کم نیست؟
گفت: البته که کم هست اما همین که به عنوان یک زن در اجتماع حضور داریم و از جایگاه اجتماعی برخورداریم خودش برایمان از خانهنشینی بهتر است.
تشکر کردم و اجناس خریداری شده را برداشتم واز فروشگاه خارج شدم اما هنوز به شنیدههایم فکر میکردم.
تحلیل چک۳۰میلیون تومانی بابت اینکه اگر خسته شدی یا هر مشکلی دیگر، اما حق نداری شغلت را رها کنی و تا پای مرگ در پست کاریت حاضر شوی واگر شغلت را رها کردی باید این چک ۳۰میلیونتومانی را پاس کنی، این کسی که نیازمند ماهانه ۵۰۰هزارتومان است هرگز نمیتواند مبلغ این چک را پاس کند!
این یعنی یک نوع بردهداری اما به سبک نوین!
ما در تریخ انواع بردهداری را خواندهایم که چقدر انسانهای ضعیف برای گذراندن روزگار خود مجبورند این قوانینی که توسط کارفرما وضع میشود را بپذیرند.
ناگهان به فکر، تفکرات فمینیستیها افتادم که دم از جایگاه اجتماعی زنان میزنند!
نکند متفکران غربی فکر کردهاند با این کار توانستهاند از جایگاه زنان در اجتماع دفاع و زنان را در جایگاه اجتماعی بالایی برخوردار کنند و حضور زنان را در جامعه پررنگ کردهاند.
نمیدانم اسمش بردهداری به سبک نوین قرار دهم یا جایگاه اجتماعی زنان، زنانی که باید در خانه همسری و مادری کنند اما با یک چک ۳۰میلیون تومانی مجبور به قبول جایگاه اجتماعی میکنند؟
کجاست آن عزت و احترامی که برای زنان باید قائل شد؟!
ارسال شده در بدون موضوع کلیدواژه ها: ،فمینیسم
سفر به سیستان
وقتی میگویم سیستان، میدانم انتظارتان این است که از جاده کویری و خشک و از هوای گرم و از آفتاب سوزان بنویسم، اما نه! یا انتظار دارید از نوع لباسهای بانوان و لباس های دستدوز و سوزن دوزیهای رنگارنگ بنویسم و یا رنگ لباس سفید مردان در ذهنتان متصور میشود، اما نه! یا اینکه به یاد سفرهای خودتان به سیستان و به بندر چابهار کنار آبهای آزاد عمان و قدم زدن در شنزارهای خیس ساحل یا به تماشای سیلی های آب به صخره های سنگی و آهکی ورنگارنگ ایستادهاید، اما باز باید بگویم، نه! این سیستان با آن سیستان فرق دارد و تفاوتهایشان از زمین تا آسمان است. وقتی که ماشین راهنما میزند و از جاده اصلی جهرم_قیروکارزین، وارد جاده فرعی میشود.اندک اندک بیابان های بی آب و علف تمام میشود و باغهای مرکبات سیستان علیا نمایان میشود. صدای تلمبههای گازوییلی که مانند قلب در دل باغات مرکبات متپید اما اکنون دیگر به ژنراتورهای برقی و بی صدا تبدیل شدهاند. و دیگر از هوای گرم و خشک جنوب خبری نیست. چادرهای عشایری که حالا دیگر به خانههای بلوکی تغییر کردهاند. تنها زنبورداران نقش عشایر را ایفا میکنند اما نه با چادر سیاه بلکه با چادرهای کرمرنگ برزنتی همراه با کندوهای زنبور که به اصفهانی های عسلی، که از اصفهان به اینجا کوچ میکنند به چادر نشین معروفند. باغهای مرکبات پرتغال، نارنگی، لیموشیرین، نارنج، لیموسنگی و مشهور ترین آنها لیموترش که وسعت باغهای لیموترش بیشتر از بقیه مرکبات است. در دوطرف جاده مشهود است که روی لطافت هوا خیلی تاثیر دارد. جاده با خم وپیچهای زیادی به روستای شیرحبیب میرسد و امام زاده روستا نمایان میگردد و به روی تابلوهای کنار جاده نوشته شده به سیمکان خوشآمدید. سیمکان به سی روستا مشهور است. که از روستای شیرحبیب، مانیان، یرج، مدقان، چشاوان، شاغون، کلهکلی، گودزاغ، دولتآباد، زاغ، دوزه، اسفل ، مزکان، آرجو، کرته، کوشک سرتنگ، برک، آخندک، دشتدال، چهارطاق، دهبانو، قمآباد، کِنگان، اسفندجون، ترمه، اسبون، تیرکان، جرمشت، بهجان، بادمجان و کوبه، که مرکز سیمکان روستای دوزه است. جاهای دیدنی و تاریخی سیمکان عبارتنداز؛ چاههای گلی که در دل کوهها توسط مردمان همان منطقه حفر شده است و به چاههای گلسرشور معروف است که به وسیله چهارپایان به روستای مانیان میآورند. آبی که از داخل غار عجیبی که هنوز کشف عمومی قرار نگرفته است و آب روستای مانیان را تامین میکند. قبل از اینکه روستای یرج در آب سد سلمان فارسی غرق شود. قلعه قرمز یرج که توسط عسکرخان عرب شیبانی ساخته شده است. و تل تاریخی که در جنوب یرج واقع شده و به تل تاریخی، گنجی مشهور است و آب گرم که از دل کوههای کُرهبید میجوشد. اما اکنون تمام اینها در آبهای سد سلمان مدفون شدند و سد سلمانفارسی به عنوان جاذبه گردشگری به حساب میآید. در روستای مُدقان کاروانسرای بزرگی به دستور شاهعباس ساخته شده که اکنون نیز مورد استفادهی عشایر است. روستای چشاوان معروف به لیموترش و پلفلزی است. از گردنه چشاوان که بگذریم به دوراهی میرسیم که به دشتیگلهزن و مسیح بلوردی که هردوی آنها از مبارزان دوران طاغوت هستند و به دست طاغوتیان شهید شدند و مردمان منطقه برای احترام و فراموش نکردن این دو دلاور دوراهی را به نام آنها کردند. بعد از گذشت از دوراهی به پل نادری معروف به پل سیمکان که توسط نادرشاه افشار ساخته شده است. روستای کوشک سرتنگ را به برنج خوش عطر و خوش طعم میشناسند و چشمهسارهای بزرگ بلقی که از زیر تخته سنگهای خارا میجوشد و رودخانه سیمکان را تشکیل میدهد. از جاذبههای سیمکان پشتپر؛ رودخانه قرهآغاج که از تنگ کشکر وتنگ کبوتری و دتوکرسی میگذرد و به تنگ کوبه میرسد. آبشیخ سیمکان یکی دیگر از جاذبههای گردشگری محسوب میشود که چشمهای میان دره جریان دارد و درختانی از انجیر، انار، شاهتوت و سپیدار در آن دره است که درختان سبز همراه با صدای شرشر آب، فضا را برای طبیعت دوستان دلانگیز و با صفا کرده است. روستای معروف بهجان و بادمجان که از کوچههای سنگ فرش شده و خانههای که مانند ماسوله ساخته شدهاند و خاک خانهها قرمز رنگ است ما نند خانههای ابیانه جلوه میکند. روستای اسفل به روستای سیدها معروف است که اهالی روستا همگی سید هستند. نام روستای چهارطاق، از چهارطاق قدیمی برگرفته شده است وهنوز پا بر جاست. چشمههای پرآبی و شیرینی که از دامنههای کوه سور به طرف تیرکان وترمه روانه میگردد و درختان و باغهای مرکبات را آبیاری میکند و شالیزارهای پلکانی برنج را سیراب میکند. سیستان و سیمکان از بیستکیلومتری شهرستان جهرم شروع میشود ودر نود کیلومتری خاتمه مییابد. سیمکان راه ارتباطی بین جهرم و میمند و به جادهی اصلی شیراز_فیروزآباد و تنگاب مرتبط است و رفتوآمد در آنها جریان دارد. اکنون تفاوتهای هردو سیستان نمایان شد سیستانی در جنوب شرقی ایران و سیستانی در شمال غربی شهرستان جهرم که مانند نگینی سبز میان رشتهکوههای زاگرس چشم نوازی میکند.
ارسال شده در بدون موضوع کلیدواژه ها: ایرانگردی, ایرانگردی فارس, تور مذهبی, تور گردشگری, تور گردشگری آنلاین, دریای عمان, سدسلمان فارسی, سفر به سیستان, سیستان جهرم, سیستان و بلوچستان, سیمکان, شهرستان جهرم, شیراز, فارس, فیروزآباد, میمند