زندگی با طعم آقازادگی

نوشته شده توسط پگاه پرهون در 1398/04/28

​. کفشش مشکی، بافتش شبیه گیوه بود و دورش با الیافی ارده‌ای رنگ، گیس بزرگی بافت شده بود. شلوارش مشکی کتانی با پاچه‌های تنگ که فقط تا ساق پا می‌رسید و قسمتی از ساق و قوزک تا قسمتی که داخل کفش نبود پیدا بود. کمربندش مشکی زغالی با سگگ زرد طلایی که با نور ملایم هم می‌درخشید و پیراهن مشکی آستین بلند برتن داشت که صورت سفیدش بیشتر به چشم می‌آمد و ساعت صفحه بزرگ طلایی با بند های قهوه‌ای روشن که مانند سگگ کمربنده می‌درخشید و گوشی اپلی که در دست، فقط دوتا موازییک با من فاصله داشت. و یک بند در حال تایپ بود.  قرار بود ماشین 206 بخرد. کارش پیج خورد به امضای پدرش نیاز داشت، نمی‌دانست چه کند! با پدرش تماس گرفت، چند دقیقه بعد مردی با کت‌وشلوار طوسی رنگ و اتوکشیده با کفش‌های چرمی مشکی وارد شد. بدون نوبت رفت و امضا کرد. آمد با فاصله دو صندلی با من نشست. جوان نیز آمد و روی صندلی کنارش نشست، پرسید علیرضا، دیگر کاری ندارد، من بروم، پاسخ داد چندلحظه صبر کنید گفتن: باید دوباره امضا کنید، آقا، دوباره رو کرد به جوان مشکی پوش که نامش علیرضا بود پرسید: امتحانات دانشگاه تمام شده! علیرضا گفت: بله، سوال کرد علیرضا چه خبر از اوضاع کارخانه، علیرضا پاسخ داد: بخاطر تحریم‌ها قطعات وارد نمی‌شود و یک سری از کالاها نیز در گمرک بخاطر تحریم از صادر شدن جلوگیری شده. اما درحال بررسی و قرار داد‌های تازه هستیم. آقای کت‌و شلواری سرش را به نشانه‌ای تایید تکان داد و پایش را روی پا انداخت. او از طرف پدر علیرضا آمده بود تا به جای او امضا کند تا پسرش بتواند به راحتی ماشین بخرد. فامیلی علیرضا را نمی‌دانستم اما او نیز پسر قشر مرفه جامعه است و آقازاده، که در یک چشم بهم زدنی ماشین مورد علاقه‌اش را خرید. خیابان‌ها و بزرگراه‌های تهران به زودی شاهد رانندگی علیرضا هستند.

ما که نمی‌خواهیم و دوست نداریم شبیه علیرضا‌ شویم، اما علیرضا، تو بیا شبیه ماها باش…یا حداقل شبیه به آقازاده‌های اصیل زاده‌ی ایرانی باش.

#واقعیت‌های_داستانی  #آقازاده #علیرضا #تجارت #تحریم #مرفه #ثروتمند #جامعه #مردم #ملت #ایران