آرام است آرامِ، آرام...

نوشته شده توسط پگاه پرهون در 1397/09/21

 

بغضی گلویت  را می‌فشرد اما در چهره آرامی، چشمانت را از همه پوشانده‌ای تا اشک‌هایت نمایان نشود.
یادت می‌آید! شبی را که غواص‌ها به سویت آمدند با ذکر یا زهرا راه یافتند.
یادت می‌آید در عملیات کربلای۴ چه‌گذشت!
حسین کجاست…
علی چطور…
عباس چه کرد…
یادت می‌آید شب‌ها جوانان زیر لب چه زمزمه می‌کردند…
چند نفر از اینجا رفتند! اما بازنگشتند…
پلاک چندنفر را پنهان کرده‌ای!…
اروند لب بگشا٬ با من سخن بگو!…
تورا به سرخی فلق در صبحگاهان قسم می‌دهم!…
تو را به شهیدان غواص…
سخن بگو!…
دختران شهیدان بزرگ شدند، مادر شدند، پدر را ندیدند.
مادران منتظر چشم به در، گرفتار خاک شدند.
پدران شکستند، پیر شدند، چشم‌شان کم‌بینا و گوششان سنگین شده.
اروند لب بگشا، از جوانان برایم بگو!
از نجواهای زیر لب!…
از گریه‌های شبانه!…
از دعای کمیل جمعه‌شب‌ها!…
چگونه آرام گرفته‌ای!…
باد سالهاست در نی‌زار نوحه سرایی می‌کند و نی‌زار زار میزنند…
چه کرده‌ای با دل‌ها!…
همه مان برای روزی که لب بگشایی منتظر می‌مانیم.
خون چندنفر به خاکت رنگ بخشیده!
چرا لب‌هایت نمی‌گشایی!
شرمنده‌ای!… میدانم، شرمندگی هم دارد…
رو به نی‌زار می‌کنم.
از آنها میخواهم، اما نی‌زار بی‌وقفه گریه می‌کنند و صدایم به گوششان نمی‌رسد.
انگار کسی که در هیاهو فریاد بزند، فریاد می‌زنم اما باد بلندتر روضه می‌خواند.
می‌دانم شهیدان رضایت نداده‌اند از شما بیعت گرفته‌اند…
دیگر قسم نمی‌دهم، چیزی نمی‌گویم،
گوشم را به نی‌زار می‌سپارم و چشمانم را در آب‌های اروند غرق می‌کنم…
آب‌های اروند رنگش شبیه اشک است تا به آب!…
اشک‌های زینب(سلام الله علیهم)!…
اشک‌های حسین(علیه‌السلام)!….
اشک‌های علم‌دار کربلا، عباس(علیه‌السلام)!….
اشک‌های شهیدان عملیات‌ کربلای۴…
اشک‌های مادران منتظر چشم به راه…
اشک‌های دلتنگ همسر و دختر…
و صدایت مانند بغض پسرک در گلو می‌ماند….


تقدیم به شهدای غواص و عملیات کربلای۴.

 

سفر تبلیغی راهیان نور دانش آموزی سال97